فرهانیان، مریم (24 دی ۱۳۴۲ _ 13 مرداد ۱۳۶۳)، امدادگر بیمارستان طالقانی و مددجوی بنیاد شهید آبادان.
او در آبادان متولد شد. پدرش لطیف، استادکار فنی شرکت نفت و مادرش نسیمه فرحانی، خانهدار و او با سه برادر و هشت خواهر، فرزند هشتم خانواده بود. مادرش اهل شهر بصرۀ عراق و پدرش اهل آبادان و عربزبان بود و تأکید فراوانی بر امور و شئونات دینی و مذهبی داشت (سالمینژاد، دختری ...، ص۲۴-18).
تحصیلات خود را تا کلاس سوم متوسطه در رشتۀ علومتجربی با موفقیت پشتسر گذاشت اما به سبب آغاز جنگ تحمیلی از ادامۀ تحصیل بازماند. (همان،ص۲۷)
با اوجگیری مبارزات مردمی بر ضد حکومت پهلوی، برادرش مهدی، پیامها و اعلامیههای امامخمینی(ره) را به خانه میآورد و آنان اندکاندک با جریان انقلاب، آشنا و همگام شدند. ارتباط مهدی با انقلابیون شهر روزبهروز بیشتر میشد و او با خواهرش مریم، اعلامیههای امام را تکثیر و توزیع میکردند. با پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل ارگانهای انقلابی از جمله سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، جهاد سازندگی، بنیاد شهید و... مریم کمابیش با این ارگانها همکاری میکرد. (همان،ص ۵۳-48) او نوشته است: «از آغاز دبیرستان ، مسئولیت سنگینی نسبت به خدا و مکتب خود حس میکردم و بسیار علاقهمند بودم که در این زمینهها به فعالیت بپردازم.» (سالمینژاد، قصۀ ...، ص۲۲)
با شکلگیری واحد ذخیرۀ سپاه آبادان، مریم به پیشنهاد برادرش مهدی در بهمن ۱۳۵۸ بهصورت نیروی داوطلب به استخدام این ارگان درآمد. (همو، دختری ...، ص۶۸).
با آغاز جنگ تحمیلی در آبادان و بمباران فرودگاه، تخریب ساختمان ادارۀ آموزشوپرورش و شهادت سیوسه تن از کارکنان آن، انهدام ناوچۀ پنجاه فوتی گشتی نیروی دریایی ارتش و شهادت شش تن از نیروهای این ناوچه و انهدام بخشهای زیادی از پالایشگاه نفت این شهر، خبر پیشروی ارتش عراق به سوی خرمشهر و آبادان در شهر پیچید. بسیاری از مردم با عجله شهر را ترک میکردند و فقط مقداری از وسایل مورد نیاز را با خود میبردند. .بسیاری از دختران جوان برای کمک به مجروحان به طرف بیمارستانها هجوم بردند.(همان، ص۹۳-89) « آبادان در آن زمان چهار بیمارستان داشت، بیمارستان شرکت نفت یا OPD (امامخمینی)، بیمارستان طالقانی (شهید بهشتی)، بیمارستان شیروخورشید (امدادگران) و بیمارستان آرین. مریم در بیمارستان امام مشغول به خدمت شد و بیوقفه به مجروحان یاری میرساند. (ابوالهدایی)
او میگوید: «وقتی به بیمارستان آمدیم تعداد پرستاران کم بود و حتی بعضی از آنها رفته بودند. با اینکه ما به کمک آنها آمدهبودیم ولی در هر بخش فقط یک نفر کشیک میداد. به خاطر اختلاف عقاید ما و پرستاران و حتی نوع پوششمان که آنها بیحجاب بودند و ما با مانتو و مقنعه ، همکاری موفقی بین ما شکل نگرفت.دایرۀ این اختلاف تنها مختص پرستاران نبود بلکه به پزشکان هم میرسید ولی چون انقلاب شده بود و ما از طرف سپاه به آنجا اعزام شده بودیم نمیتوانستند ما را از بیمارستان بیرون کنند. از طرف دیگر امدادگرانی هم که عضو گروههای سیاسی مخالف بودند، در مقابل ما قرار داشتند و حتی داروها و وسایل پزشکی را سرقت میکردند. بعدها متوجه شدیم که خانۀ تیمی تشکیل داده و اطلاعات بیمارستان و جنگ را بیرون میبرند.» (کریمی؛ ابوالهدایی)
در آن شرایط، امدادگری مستلزم پوشیدن لباس پرستاری بود اما لباس فرم، با شئونات اسلامی تناسبی نداشت. در ابتدا آنان با لباسهای معمولی و چادر مشکی به امدادگری مشغول شدند اما به دلیل عدم شناسایی بهعنوان پرستار ، به دوخت نوعی لباس با موازین اسلامی اقدام کردند.(سالمینژاد، دختری ...، ص۱۱۴).
مریم و دوستاناش قبل از اینکه خود را فردی امدادگر بدانند، نیرویی فرهنگی میدانستندو در حین کار به تبلیغ، اشاعه و ترویج آرمانهای دینی و اسلامی میپرداختند. خصوصاً اینکه عناصر گروههای سیاسی معاند در محیط بیمارستان تبلیغات زیادی داشتند. (همان،ص ۱۱۸)
او میگوید: «پس از مدتی تصمیم گرفتیم در کنار امدادگری، به امور فرهنگی هم بپردازیم. در اولین اقدام، اذان پخش کردیم و اگر مجروحی میخواست نماز بخواند، برایش خاک تیمم میآوردیم. پرستارها اعتراض میکردند که تیمم بهداشتی نیست. در قسمت پذیرش بیمارستان با نصب پرده، نمازخانهای درست کرده بودیم و شبهای جمعه نماز جماعت و دعای کمیل برگزار میکردیم و اگر در اورژانس مجروح و یا عملیاتی در کار نبود، مراسم دعای توسل به راه میانداختیم. (کریمی)
برادر مریم، مهدی فرهانیان در ۲۰ مهر ۱۳۵۹ در جریان دفاع از آبادان به شهادت رسید و مریم از فیضی که نصیب برادر شده بود بسیار خرسند بود. (سالمینژاد، دختری ...، ص۱۲۹)
با تنگ شدن محاصرۀ آبادان، لطیف، پدر خانواده، آنان را با وجود مخالفت مریم به روستای میانکوه(بین امیدیه و آغاجاری) برد و در آنجا اسکان داد اما مریم از چوئبده با بالگرد به آبادان بازگشت تا همچنان در کنار امدادگران به خدمت بپردازد و این در حالی بود که علاوه بر بمبارانهای شدید شهر، در جریان عملیاتهای متعدد، مجروحان زیادی در بیمارستانها وجود داشت. (همان، ص۱۴۷-136)
در این زمان مریم در جریان کمک به مجروحان، با اصابت گلولۀ توپ به سقف بیمارستان مجروح و بستری شد اما حاضر به ترک آبادان نبود. پس از عملیات ثامنالائمه(ع) (5 مهر ۱۳۶۰ در جبهۀ جنوبی در شمال آبادان با هدف شکست حصر آبادان و آزادسازی جادههای آبادان- اهواز و آبادان- ماهشهر) که مشغلۀ بیمارستانها کم شده بود و مردم به شهر بازمیگشتند، مریم به ادامۀ تحصیل پرداخت و در کسوت مددکار بنیاد شهید آبادان،در شهر و روستا به خانوادههای شهدا سرکشی و از آنان دلجویی میکرد. (همان، ص۲۱۸-170 )
حجم فراوان شهدای نظامی و غیرنظامی و آشفتگیهای موجود از یک طرف و خالی شدن شهر از مردم خصوصاً زنان و دختران باعث شد که مسئولین بنیاد شهید برای تغسیل و تدفین شهدای زن و دختر از امدادگران جوانی چون مریم کمک بگیرند. او و دوستاناش با سن کم، توانستند بر ترس خود غلبه کنند و به خدمت بپردازند.
مریم فرهانیان در ۱۳ مرداد ۱۳۶۳ درحالیکه با دوستان خود به طرف مزار شهدای آبادان (در فاصلهای کمتر از پانصد متر با دشمن) میرفت، بر اثر اصابت ترکش گلولۀ توپ به شهادت رسید و پس از تشییع در گلزار شهدای آبادان به خاک سپرده شد. او در واپسین روزهای زندگی، به آرامش خاصی رسیده بود و همگان شاهد آن بودند. (همان،ص ۲۴۸-239)
شهید فرهانیان در سال۱۳۸۹ از سوی ستاد مرکزی راهیان نور کشور به عنوان شهید شاخص زن کشور انتخاب شد. (همان، ص۱۰) و تا کنون در سراسر کشور به پاسداشت نام او مراسم متعددی برگزار شده است.
ویژگیهای اخلاقی: دربارۀ دیگران بسیار محتاطانه نظر میداد مگر اینکه بداند آن فرد برای مصالح انقلاب و جمهوری اسلامی خسارتبار است. هرگز نسبت به دانستههای خود ادعایی نداشت، با اینکه همه از علم او مطلع بودند. پست نگهبانی ساعت ۲ تا ۴ نیمهشب، بدترین پست بود. چون نه میشد قبل از ساعت ۲ بهخوبی خوابید و نه بعد از ساعت ۴. این پست طرفداری نداشت اما مریم مشتاقانه و داوطلبانه این پست را انتخاب میکرد.(جوشی)
هر کاری که به او میسپردند با نهایت دقت آن را به انجام میرساند. بسیار دقیق و مسئولیتپذیر و هر روز رأس ساعت مقرر بر سر کار بود. گاهی که قرار بر ملاقات خانوادۀ شهدا بود و وسیلهای وجود نداشت میگفت: «با هر وسیلهای که شده باید برویم چون قول دادهایم. » ) من و مریم یک برنامه خودسازی ترتیب دادهبودیم. او از نظر ظاهر بسیار آراسته و مرتب بود. بسیار مقید بود که لباساش ذرهای لکه یا چروک نداشته باشد. ما در ابتدای جنگ در بیمارستانهای آبادان نه آب داشتیم و نه برق. بیمارستان پر از مجروح بود و خمپاره و بمب بر سرمان میبارید و شبها با فانوس رفتوآمد میکردیم.(سامری)
او قصد داشت که اگر روزی خواست ازدواج کند، قطعاً با یک جانباز نابینا باشد. همیشه احساس میکرد که نسبت به انجام وظایف خود کوتاهی کرده است،در حالی که نسبت به مسئولیتهایش تعهد فراوان داشت. نماز خواندن و تقیدش به انجام مستحبات و نماز شباش سرشار از ایمان و احساس بود. ارادت و علاقۀ وافری به حضرت زینب(س) داشت و هنگام روضه، حالاش دگرگون میشد. همیشه توسل به ائمۀ اطهار(ع) داشت و از آنها کمک میخواست و این کار را بدون ذرهای تظاهر انجام میداد. ( فرهانیان،سمیره)
او از کودکی با همه فرق داشت و همیشه به پدرم میگفت که خواب امامزمان(عج) یا ائمه(ع) را دیده است. هر گاه که دربارۀ کسی بدگویی میکردند بلافاصله آنجا را ترک میکرد.( فرهانیان، فاطمه)
بخشی ازوصیتنامۀ شهید: انقلاب اسلامی ایران به رهبری امامخمینی(ره) وظایفی بر دوش ما گذاشته است، انقلابی که با خون هزاران شهید و هزاران معلول به اولین مرحلۀ پیروزی خود رسیدهاست، انقلابی که بر مبنای اسلام یعنی کاملترین دین خدا شکل گرفت و با وحدتی که از رهنمودهای دین و رهبری قاطع امامخمینی(ره) نشأت میگرفت، از دست اجانب مصون ماند. قدر این رهبر را بدانید و همواره پشت سر او باشید و از او پیروی کنید و تنهایش نگذارید. این هوای نفسی که امام از آن سخن میگوید بشناسید تا خود را بشناسید و این راه خداشناسی است. امامزمان(عج) را از یاد نبرید. اگر همواره در راه اسلام و برای تحقق آرمانهای اسلام باشید، خدا و امامزمان(عج) پشتیبان شما خواهند بود. فقط برای خدا قیام کنید.(سالمینژاد، قصۀ ...، ص۷۷-76)
مآخذ: ابوالهدایی، زهره (امدادگر دوران دفاع مقدس)، مصاحبه با مؤلف، ۲۵ خرداد ۱۳۹۲؛ جوشی، فاطمه (فرمانده وقت بسیج خواهران آبادان)، مصاحبه با مؤلف، ۵ شهریور۱۳۹۲؛ سالمینژاد، عبدالرضا، دختری کنار شط: زندگی و خاطرات شهید مریم فرهانیان، تهران: فاتحان، ۱۳۹۲ ش؛ همو، قصۀ من و مریم، تهران: نیلوفران، ۱۳۹۰ ش؛ سامری، سنیه (مددکار و کارمند بنیاد شهید و امور ایثارگران آبادان)، مصاحبه با مؤلف، ۲۹ اسفند ۱۳۹۲؛ فرهانیان، سمیره (خواهر شهید)، مصاحبه با مؤلف، ۱۱ مرداد۱۳۹۲؛ فرهانیان، فاطمه (خواهر شهید)، مصاحبه با مؤلف،۶ خرداد ۱۳۹۲؛ کریمی، میمنت (امدادگر دوران دفاع مقدس)، مصاحبه با مؤلف، ۱ فروردین۱۳۹۲.
/ عبدالرضا سالمینژاد/